شاید این جمعه بیاید شاید ...
پرده از چهره گشاید شاید ...
|
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
نام ِ تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام ِ تو آرامه ی جان ِ من است
نامه ی تو خط امان ِ من است |
ای مهربانم !
آقا جانم!!
می دونی تو این دلم چی می گذره...؟؟
من اسیر عشق و مجنونم
مجنون تو ام یارا...مددی کن بر این دل تنگ واسیر وسرمستت یا مهدی!!
ای عزیز دلم...ای عزیز این دل شکسته...ای منتهای این دل تنگ!!
سخن این دل غمینم با توست!!
چرا زکوی عاشقان دگرگذرنمی کنی
چه شد که هرچه خوانمت به من نظر نمی کنی
مگر مرا زدرگهت خدا نکرده رانده ای
دگربرای خدمتت مرا خبرنمیکنی
تو ای همای رحمت جهان به زیر سایه ات
چرا نظر به مرغکی شکسته پرنمی کنی
نشسته ام به راه تو به عشق یک نگاه تو
زپیش چشم خسته ام چرا گذرنمی کنی
خدا گواه من بود
که قهرتو کشد مرا
زقهر با غلام خود چرا حذرنمی کنی
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس نیاز دارد
به خوبا سر می زنی ، مگه ما بدا دل نداریم ... |
خوش است گرمسافری رسد سلامت ازسفر
چه شد که قصد بازگشت ازاین سفر نمی کنی
نگر به سائلان به سامرا وجمکران
چرا زبام خانه ات سری به در نمی کنی